یه روزی یه دولتی اومده بود روی کار که در لفافه، سکولاریزم سیاسی رو توی دینیترین حکومت مسلمان در دنیا تئوریزه کنه...
حالا یه دولت دیگه اومده که پا رو فراتر گذاشته و میخواد سکولاریزم فرهنگی رو هم جا بندازه
جالبش اینه که هر دو رییس جمهور، عمامهبهسر هم هستند!
تا کِی سکوت کنیم...؟!
پ.ن: ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ (ﺭﻩ ): ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ۸ ﻧﺴﻞ ﺑﺘﻮﺍﻧﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻏﺮﺑﺰﺩﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯿﻢ...
گاهی وقت ها خدا هم با ایجاد ترس و با شلاق آدم ها را به بهشت فرا می خواند؟
آیا روحانی نمی داند؟
الْحَاقَّةُ {آن رخ دهنده}
مَا الْحَاقَّةُ {چیست آن رخ دهند}
وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحَاقَّةُ {و تو چه می دانی که چیست آن رخ دهنده؟}
کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ {دروغ انگاشتند ثمود و عاد،(آن) حادثه کوبنده را}
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ {اما (قوم) ثمود به هلاکت رسیدند به (سزاى) سرکشى (خود)}
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ {و اما عاد پس هلاک شدند با تندبادی سرد و بنیانکن}
سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومًا
{(خدا) تسخیر کرد آن (باد) را هفت شب و هشت روز به صورت پیوسته}
فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى {پس (اگر بودی) می دیدی آن قوم را در آن حال،به زمین افتاده}
کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ {گویی ریشه هاى تو خالى درخت خرما}
فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِیَةٍ {پس آیا می بینی از آن ها اثری؟}
الحاقه 1 تا 8
نکته اول : یک موضوع تربیتی مهم در این دیالوگ هست که باید بهش توجه کرد
نکته دوم : این دیالوگ رو باید با حس خوند!
پاش که بیفته تو این خونه دلنگ و دلینگ راه میندازی و تن دخترات لباس های تیتیش مامانی میکنی و یه وجب پایین دامنشونو قیچی میزنی و حالا با اون ها هرچی هست،تولد،عید،شب یلداست ، هرچی که هست ، تا الی صبح تو این خونه بزن و بکوب راه میندازی ..
پاش که بیفته چشمتو به رو اون سرخ و سفیدایی که دخترات عین کاهگل رو صورتشون میمالن میبندی ..
پاش که بیفته یادت میره که روسری واسه پوشوندن موست نه چراغونی کردن سر منار ..
پاش که بیفته ماهی 200 هزار تومن پول تلفن جیبی دختراتو میدی و جرآتم نداری که بگی این 200 هزار تومنو این یه الف بچه با کی اختلاط میکنه ..
بچه شیعه کیست؟
اگر ازت پرسیدند بچه شیعه ها چجور آدمائیند؟ بگو شیعه بچه ندارد، همهشان مَرد اند...
ماموریت
فرمانده مرا صدا زد و گفت میخواهم مأموریتی را به تو محول کنم!
تعجب کردم؛ من؟ نحیف ترین و ضعیف ترین سرباز لشکر؟ آخر چه کاری از من برمی آمد؟
فرمانده ادامه داد: من تو را به عنوان محافظ پیامبرم برگزیده ام. میخواهم به آنها ثابت کنم که از تو هم ضعیف ترند!
و اینگونه بود که رفتم و با تارهای نازکم، پیامبر خدا را در آن غار، از شر دشمنانش محافظت کردم.
پ.ن2: این داستانک منو داغون کرد
کاری از دانشجویان میشیگان ( Central Michigan University)
یه عالمه روسری رنگی و خوشگل روی میزها چیدند و از دخترای دانشجو غیرمسلمان دعوت میکنند که یه بار روسری را امتحان کنند.
دیدن خودشون توی آینه با روسری خیلی جالبه.
تو یوتیوب بیش از 366000 تا بازدید کننده داشته.
هر روز برا کارات چند بار استغفار می کنی؟
هیچ می دونستی فرشته ها دائم دارند برا آمرزیده شدنت استغفار می کنند و تو هم بی خیال؟!
والملائکه.... یستغفرون لمن فی الارض
آیه 5 سوره شوری
هر وقت غصــــ ه دار شدیــــــد، برای خــــودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفــــــار کنید.