تـــا به تـــا

تـــا به تـــا

حضرت سلیمان تختش بر باد بود؛ یعنی عالم بر باد است!

وقتی که می‌نویسی،
فکرکن به این‌که باید
از میان خواننده‌هات
یکی دو نفر کشته شوند...
نوشته‌ای که نتواند کسی را بکشد
به درد نمی‌خورد.
نوشته‌ای که تو را
توی تعلیق و غصه
از پا درنیاورد،
به درد
ویترین کتابخانه‌های ملی می‌خورد
و صورت روشنفکرهای مزخرف.
بخوان، غصه بخور.

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ اسفند ۹۷، ۰۳:۴۰ - سعید
    سلام

۲۰ مطلب با موضوع «متفرقه :: شعر» ثبت شده است

۳۱
ارديبهشت
ما اشتباه بودیم، ما اشتباهی انقلاب کردیم! ما اشتباهی انقلاب کردیم! 
از اولش هم ما مافیا نداشتیم 
نه در نفت نه در شکر نه پسته! 
از اولش هم جنگی بین فقر و غنا نداشتیم 
نه در ظفر نه در قطر نه در کیش! 
ما اشتباه بودیم 
از اولش هم نه خان و خان‌زاده داشتیم نه آقا و آقازاده! 
پول نفت را داده‌ایم جدا پول رأی را هم باید بدهیم سوا! 
ما اشتباه بودیم 
این وسط نه چپ بودیم نه راست فقط تو هوا بودیم! 
از اولش هم نه چپ داشتیم نه راست 
فلان و فلان... حق مسلم ماست! 
سیگار و مافیایش 
نفت و دوست دارانش 
پسته و اقربایش 
چای و اصدقایش 
نه چپ دارد نه راست، ما اشتباه بودیم! 
اتوبان عدالت از وسط بهشت زهرا می‌گذرد اگر نگید ما اشتباه بودیم 
نه فاحشه در دبی داریم نه مافیا در نفت 
اینها همه توهم اکس است 
ما اشتباهی در داد بودیم! 
چپ و راست برادرند به کور چشم مافیا 
ما اشتباه به عقد دائم یا موقت این و آن بودیم! 
شاعر: مسعود ده نمکی


پ.ن: مطمئن باشید در تشخیص عکس دچار اشتباه شده اید.

چشم مانند یک قطعه پیچیده ای از مهندسی است و برخی بر این باورند که این ثابت می کند که خدا در واقع وجود دارد.

وقتی عکاس این اثر زیبا از روی بی حوصلگی به سمت سینک ظرفشوئی می رود که از تخلیه آن عکس بگیرد باورش نمی شد که بعد از ظاهر کردن این عکس با یک چشم روبرو شود که به او نگاه می کند.
در این تصویر آب چرخان در دور چاهک ظرف شویی عنبیه رنگی را شکل داده است که با نقطه سیاه وسط و همچنین کف ها که پلک ها را تداعی می کند، تصویر چشم را کامل کرده است.

۳۰
فروردين

شبیه باد همیشه غریب و بی‌وطن است
چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است

کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست
اگرچه او همه‌ی عمر فکر ما شدن است

چه فرق می‌کند عَذرا و لیلی و شیرین؟
که او حکایت یک روح در هزار تن است

قرار نیست معمای مبهمی باشد
کمی شبیه شما و کمی شبیه من است

کسی که کار جهان لنگ می‌زند بی او
فرشته نیست، پری نیست، حور نیست، زن است!


*******************************************************


از دامن زن مرد به معراج رود

بر دامن مادر شهیدان صلوات

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجه



مقام معظم رهبری(مد ظله العالی):
پدران و مادران و همسران و دیگر بستگان شهدای عزیز، نیز دارای پاداشی بزرگ‌اند. این پاداش صبر و استقامت آنهاست و پاداش قبول مصیبت در راه خدا. تلاش و مجاهدت آنان نیز باید صرف آن شود که این پاداش بزرگ را خود حفظ کنند.

«کتاب عطر شهادت/ ص56»

پ.ن:

چهره این مادر، نگاهش داغونم کرد

ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ: ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ﺣﺘﻤﺎ " ﻃﺎﻭﻭﺱ " ﺑﻮﺩ .. ﺍﮔﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ " ﺁﻫﻮ " ﺑﻮﺩ .. ﺍﮔﺮﺣﺸﺮﻩ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ " ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ " ﺑﻮﺩ .. ﺍﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪ .. ﺗﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻋﺸﻖ .. ﺯﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﻋﺪﻩ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻣﺆﻣﻦ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.... ﺯﻥ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺣﺪﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮔﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺍﺿﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﯾﮏ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﺘﻦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ .. ﭘﺲ ﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ .... ﺯﻥ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ ﭼـﭗ ﺗﻮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﺖ ﺟﺎ ﺩﻫﯽ .. ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺍﺳﺖ ... ﺯﻥ ﺩﺭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﭘﺪﺭﺵ ﻣﯽﮔﺸﺎﯾﺪ .. ﺩﺭﺟﻮﺍﻧﯽ ﺩﯾﻦ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﻣﯿﮑﻨﺪ .. ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﻬﺸﺖ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺍﻭﺳﺖ .. ﻗﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ!

۱۲
فروردين
هو الحق
سلام
خادمی تمام شد. شهدا مرا غافل گیر کردند.  نیروی جاذبه ای نمی گذاشت ما از هم جدا شویم. اما حیف که زمان قدرتش از همه چیز بیشتر است. تا آخرین ثانیه نمی توانستیم از هم دست بکشیم ولی زمان نگذاشت و مصافت و فاصله و من باید یک سال صبر کنم برای دیداری مجدد، البته اگر به عهدهایی که بسته ام پایبند باشم. این سفر طعم سفر حج را میداد. دوستانی که یافتم، احساسی که داشتم، انگار هر روز بر گرد کعبه طواف می کردم. امیدوارم شهدا مرا ببخشند. امیدوارم مرا رها نکنند.

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق آرام شود
گفتا بدیدم و مشتاق تر شدم
۲۰
بهمن

و به همراه همان ابر که باران آورد

مهربانی خدا در زد و مهمان آورد


باد یک نامهء بی واژه به کنعان آورد

بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد


به سر شعر هوای غزلی زیبا زد

دختر حضرت موسی به دل دریا زد


چادرش دست نوازش به سر دشت کشید

دشت هم از نفس چادر او گل می چید

چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید

من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید


باور این سفر از درک من و ما دور است

شاعرانه غزلی راهی "بیت النور" است


آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید

عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید


که اویس قرنی هم به محمد(ص) نرسید

عاقبت حضرت معصومه(س) به مشهد نرسید


ماند تا آینهء مادر دنیا باشد

حرم او حرم حضرت زهرا(س) باشد


صبح شب می شد و شب نیز سحر هفده روز

چشم او چشمه ای از خون جگر هفده روز


بین سجاده ، ولی چشم به در هفده روز

چشم در راه برادر شد اگر هفده روز


روز و شب  پلک ترش روضه مرتب می خواند

شک ندارم که فقط روضهء زینب می خواند


۰۲
بهمن

یک بلیط
باز یک حال عجیب
پر شده از رنگ حرم
رنگ یک اذن ورود
رنگ یک گنبد زرد
هر حیاطی یک حوض
پر ز آب کوثر
و وضو بر لب حوض
باز هم اذن ورود
یک قدم تا مقصود
در همین حین میان رویا
ناگهان بغض مرا می گیرد
گویی انگار مشرف شده ام
به خودم می آیم
چند روزی به سفر هست هنوز …


پ.ن:

شدم زائر امام رضا

چند روزی ز سفر هست هنوز

انشالله شنبه شب عازمم

اول خواهر بعد برادر

دعاگوی همه هستم

دعا کنید دست خالی برنگردم

حلال کنید



۱۵
دی

دانلود و متن آهنگ در ادامه مطلب

۱۲
دی

گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه می پویم نه با پا بلکه باسر بیشتر


پ.ن:  

دستم که پای ضریحت نمی رسد
دست به دامن 
رویای حرم می شوم...

۲۶
آذر

از جمله کسانی هستم که اسمم واسه پیاده روی اربعین دراومد و نتونستم برم، چون پدرم نذاشت و استدلالش فقط همین بود که میری میمیری.

همین استدلال همین بهانه سالهاست که دل پدر رو نرم نمی کنه تا من ناکام از این دنیای لعنتی نرم. آخه شنیدم اونی که بمیره و کربلا نرفته باشه ناکام هست.

اولا برام فرقی نمی رفت کربلا، امام زاده بهلول، مشهد و هر زیارت گاهی، تا اینکه یهو یکی که میگفتن اسمش امام رضاست چنان محبتی انداخت تو این دل وامونده و این دل رو با عشق آشنا کرد و عشق شد امام رضا

معنی کربلارو نمی فهمیدم، هیئت که می رفتم میدیدم که خیلیا میگن کربلا کربلا، همین کلمه اونقدر تکرار شد که بالاخره این محبت و این نیاز درم ایجاد شد و الان سالهاست که در این حسرت بسر می برم.

وقتی که نیازمند عشق کعبه نبودم ناگاه خود را در مقابل کعبه یافتم و باورم نمی شد در آغوش که هستم، اصلا اینجا بودن یعنی چه، نمی فهمیدم.

الان سالهاست محتاج آغوش حرم شش گوشه شدم و این حسرت همچنان با من باقیست. 


گدا شدن به در خانه دوست قصد دیدن اوست
وگـرنه نان گــدایی که هـر گــــدا دارد ...


گاه از خواستن خسته میشم. حکمت این انتظار رو نمی تونم بفهمم

خوره ای رفته به جان من و هر دم گوید:

تو اگر پست نبودی حرمت می بردند


۰۱
آبان

ما شیعه زاده ایم ، خدا را هزار شکر

این شیعه زادگی شرف خاندان ماست

ما عاشق علی شده ایم و بدون شک

این هم ز پاکدامنی مادران ماست

الحـــمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام

آخرنوشت: از دامن زن مرد به معراج رد

۲۲
مهر

ﺁقـــا ﭼﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺣﺞ شمـا ﻧﻴﻤﻪ ﻛﺎﺭﻩ ﻣﺎﻧﺪ
شبهـــای شهــر ﻣﻜﻪ ﭼﺮﺍ بی ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﺎﻧﺪ

ﺑﺎﺭ سفـــر مبنـــد ، ﺩﻟﻢ شـــوﺭ می ﺯﻧﺪ
ﮔﻮیـا قیــاﻣﺖ ﺍﺳﺖ ، ﻣَﻠﻚ صــوﺭ می ﺯﻧﺪ

ﻣﻦ خـواﺏ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ، سـرﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ نی ﺯﺩﻧﺪ
ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺗﺸﻨﻪ ، ﺯﻭﺯﻩ کشـاﻥ ﻟﺐ ﺑﻪ مِی ﺯﺩﻧﺪ

ﺩیـــدﻡ نسیـــم ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ گیسـوﺕ می ﺯﻧﺪ
ﻣَﺮهــم ﺑﻪ ﺯخــم ﮔﻮﺷﻪ ی ﺍﺑﺮﻭﺕ می ﺯﻧﺪ

ﺩﻳﺪﻡ تـــو ﺭﺍ ﺑﻪ نیــزﻩ شــه ﻣﻴﮕﺴﺎﺭهـــا
هــو می کشنـد ﺩﻭﺭﻭﺑﺮﺕ نی ﺳﻮﺍﺭهـــا

ﺁقـــای ﻣﻦ ، شمـــا ﻛﻪ مسیـح ﻋﺸﻴﺮﻩ ﺍی
ﺩﺭ ﻛﻮﻓﻪ متهـــم ﺑﻪ گنـــاهی کبیـــرﻩ ﺍی


ﺍینجا ﺑﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻛﻌﺒﻪ تــویی حسیـــن
ﺁقــا ﻣﺮﻭ ، ﻛﻪ ﻋﺰﺕ ﻛﻌﺒﻪ تــویی حسیـــن

ﺩیـــدﻡ ﻛﻪ ﺣﺎجیـــاﻥ منـــا ﻟﻨﮓ می ﺯﺩنـد
ﺷﻴﻄﺎﻥ ﭘﺮﺳﺖ هـا ﺑﻪ خـــدﺍ ﺳﻨﮓ می ﺯﺩﻧﺪ

ﺣﺎﻻ‌ ﻛﻪ می روی سفــری ﭘﺮﺧﻄﺮ حسیـــن
ﭘﺲ ﻻ‌ﺍﻗﻞ ﺳﻪ ساله ی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺒﺮ حسیـــن

ﭘﺎشیـــدﻡ ﺁﺏ ﭘﺸﺖ ســـر محمـــل ﺭبــاﺏ
ﺑﺎ ﻇﺮﻑ ﺍﺷﻚ ﺩﻳﺪﻩ ی ﺧﻮنیـن ﺟﮕﺮ حسیـــن

فکـری ﺑﻪ حـــاﻝِ ﺭﻭﺯ مبـــاﺩﺍی ﺍیـــل ﻛﻦ
چنـدﻳﻦ قــوﺍﺭﻩ چـــادﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺨﺮ حسیـــن

ﺍﻳﻦ ســارﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ مسیـــرﺕ نمی ﺧﻮﺭﺩ
ﻳﻚ ســاﺭﺑﺎﻥ ﺍهــل نظـر ﺭﺍ ببــر حسیـــن


ﺍﻭ ﻧﻘﺸﻪ هـا ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﻭﺑﺮ شمــاﺳﺖ
ﭼﺸﻤﺶ مــدﺍﻡ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ شمـــاﺳﺖ

ﺑﺎ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﻧﻤﻚ ﺑﻪ ﺟﮕﺮ می خــورﺩ حسیـــن
ﺷﺶ ﻣﺎﻫﻪ ی ﺗﻮ ﺯﻭﺩ نظر می ﺧﻮﺭﺩ حسیـن

ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺴﺖ ﺫﻛﺮ خـــوﺵ یـــاﺭﺏ تـــوﺃﻡ
ﺍمـــا هنـــوﺯ مضطـــرﺏ ﺯینـــب تـــوﺃﻡ

یعقـــوﺏ چشـــم ﺁینــه ﻫﺎ پیـــر می ﺷﻮﺩ
ﺍﻳﻦ شهـــر بی ﺣﻀﻮﺭ تـــو ﺩﻟﮕﻴﺮ می ﺷﻮﺩ


ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺩیـــدﻩ قـــافلـــه ﺍﺕ ﺩﻭﺭ می ﺷﻮﺩ
ﻛﻢ ﻛﻢ بســـاﻁ  ﺭﻭضـه ی ﻣﺎ ﺟﻮﺭ می ﺷﻮﺩ