تـــا به تـــا

تـــا به تـــا

حضرت سلیمان تختش بر باد بود؛ یعنی عالم بر باد است!

وقتی که می‌نویسی،
فکرکن به این‌که باید
از میان خواننده‌هات
یکی دو نفر کشته شوند...
نوشته‌ای که نتواند کسی را بکشد
به درد نمی‌خورد.
نوشته‌ای که تو را
توی تعلیق و غصه
از پا درنیاورد،
به درد
ویترین کتابخانه‌های ملی می‌خورد
و صورت روشنفکرهای مزخرف.
بخوان، غصه بخور.

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۴ اسفند ۹۷، ۰۳:۴۰ - سعید
    سلام

۲۳ مطلب با موضوع «خط خطی ها :: کلا نوشت ها» ثبت شده است

۲۰
خرداد
هو الحق
آدم باید افسار هوا و هوسش را داشته باشد و سوار بر آن باشد، نه اینکه هوا و هوس سوار بر آدم باشد.
کنترل چشم خیلی مهم هست. همین کنترل نکردن کار را سخت می کند و یک راه کوتاه تبدیل به یک راه طولانی می شود. چه بسا چند ساله.
تو از کسی خوشت می آید، محبتی نسبت به او در تو ایجاد شده، دوست داری مدام او را تماشا کنی. در این لحظات باید مواظب چشمت باشی،مواظب نگاهت باشی. عشق اینجا همچون یک مهمان ناخوانده بر تو وارد می شود. این مهمان ناخوانده دیگر حبیب خدا نیست، دلت را بردار و قایم کن، ببر پشت عقلت.
اگر نتوانی عقلت را به کار بیندازی و دیر بجبی راه چند روزه تبدیل به راه چند ساعته می شود.
تو دل بسته ای و عاشق شده ای . یا می رسی ، یا نمی رسی. اگر برسی که بعد از وصال تازه عقلت به کار می افتد و عشقت پایدار نمی شود. اگر نرسی : یا می توانی فراموش کنی ، یا نمی توانی. مدت فراموش کردن و خارج کردن این عشق از قلبت به همان خودنگه داری های اولیه بر می گردد، به همان دیدن ها بر می گردد. کار را بر خودت سخت نکن. از همین الان مواظب چشم و دلت باش. 
خداوند از چرخش چشمان ما با خبر هست، چرا نمی فهمیم این آیه را؟ چرا یقین نداریم به آیات؟ چه بلایی سر ما آمده که گوشهایمان کر شده؟چه گناهی کرده ایم که اینگونه بی اعتقاد شده ایم؟
عادت نده چشمانت را به دیدن هرچیزی، پاک کردن چشمان مصیبت هست. دلت به حال خودت بسوزد.
گاهی باید روی لوله های داغ نفت خوزستان وسط تابستان پا برهنه رفت تا یاد آتش جهنم افتاد. 

هرکه عاشق شد و عفت پیشه کرد و در همین حال از دنیا رفت، اجر شهید را دارد
پیامبر اکرم(ص)
۲۲
فروردين
می نویسم تا یادم بماند
کتابی دارم به اسم "سلام خدای خوبم" که شامل جملات کوتاه و برداشتهای جالب از آیات قرآن است. می تواند تلنگر خوبی باشد برای آدمی. می تواند مشگل گشایت باشد. بهترین فالی که ممکن هست جوابت را در آن بیابی


تفعل من به قرآن
سه چیز رو درباره پدر و مادرت فراموش نکن:
1- احسان: (23) اسراء
2- تشکر: (14) لقمان
3- دعا: (41) ابراهیم
صفحه 96



پ.ن: حق با توست

۱۲
فروردين
هو الحق
سلام
خادمی تمام شد. شهدا مرا غافل گیر کردند.  نیروی جاذبه ای نمی گذاشت ما از هم جدا شویم. اما حیف که زمان قدرتش از همه چیز بیشتر است. تا آخرین ثانیه نمی توانستیم از هم دست بکشیم ولی زمان نگذاشت و مصافت و فاصله و من باید یک سال صبر کنم برای دیداری مجدد، البته اگر به عهدهایی که بسته ام پایبند باشم. این سفر طعم سفر حج را میداد. دوستانی که یافتم، احساسی که داشتم، انگار هر روز بر گرد کعبه طواف می کردم. امیدوارم شهدا مرا ببخشند. امیدوارم مرا رها نکنند.

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق آرام شود
گفتا بدیدم و مشتاق تر شدم
۱۶
اسفند

مـا عـاشـقـیـم , عـاشـق حـیـران زیـنـبـیـم
تـکـفـیـرمـان کـنـیـد ؛ مـسـلـمـان زیـنـبـیـم ..

شهدای حرم خانم زینب 


خیلی وقت بود که منتظر یک تماس بودم از قم که بالاخره گوشیم زنگ زد و کد شهر قم پیش شماره بود. بهم خبر دادن که برای خادمی راهیان نور اسمم دراومده و شهدا درخواستمو قبول کردن و دعوتنامه برام فرستادن. انشالله عازم مناطق جنوب هستم .

سه شنبه ساعت 13 ظهر

 دوسال بود که منتظر دعوتنامه شهدا بودم. باورم نمیشه درست از همون منطقه ای اسمم دراومده که به یکی از شهدای اون منطقه مدام التماس می کردم. انشالله شماها هم زائر شید، انشالله به استقبالتان خواهم آمد. به میمنت ورودتون براتون اسپند دود خواهم کرد. خاک پاتون رو سرمه ی چشمام خواهم کرد.

دعا کنید دست  خالی برنگردم.


۲۷
بهمن

هو

سلام

حرف که زیاد است. وقایع این روزهای کشور عجیب و گاه متضاد است. گویا عده ای کبک نما که سرشان را زیر برف کرده اند لذت می برند از خنده های دیگران، از تحقیر شدن؛ حیف و صد حیف بهای سر در برف ماندنشان را فقط خودشان نخواهند پرداخت و همه در این جریمه بزرگ شریک خواهیم شد. ما هم مقصریم، عده ای از ماها  در بی خیالی مطلق هستند و هرچه سعی می کنیم از خواب بیدارشان کنیم گویا این خواب بسیار خوش می نماید آنهارا و قصد بیدار شدن هم ندارند. نماز صبح که قضا شد رفت به فکر اول وقت خواندن نماز ظهر باشید. الله اکبر.الله اکبر.الله اکبر

خدایا صدای ما را که خواهد شنید. خدایا آخرش چه خواهد شد

بار الها!جرات ما را سر و سامان بده

انقلابا !مشق هشیاری به فرزندان بده

قهرمانا !در دل میدان بمان جولان بده

رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده


پ.ن: 

خیلی وقتها به شهادت فکر می کنم. به اینکه آیا امکان شهادت در این عصر وجود دارد. وقتی زندگینامه ی شهدای نوجوون رو می خونم همش آه حسرت میکشم. این روزها کار من شده آه کشیدن. انگار شهادت کار هرکسی نیست. کار خیلی سخت شده است. نفس مبتلا به دردهای بی درمان و بادرمان شده که درمانش هزینه و وقت  می خواهد و مرد میدان می خواهد و مرد عمل می خواهد و مردی باید زنده شود وگرنه خواهد مرد.

این روزها سردرگم می چرخم در این کوچه پس کوچه های شهر و در خیابان های شهر ، همه مبتلا به درد شدیم . بعضی هامان از بیماریمان با خبریم و بعضی ها بی خبر. این باخبری ذره ذره آدم را آب می کند، این آب شدن بهتر است از بی خبری

بار الها,!جرات ما را سر و سامان بده


و إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ
{و (آیا نمی نگرند) به کوه ها که چگونه نصب شده؟}
غاشیه 19

۲۲
بهمن


انشالله ادامه دهنده ی راه شهدا باشن و از به ثمر و نتیجه رسانندگان انقلاب اسلامی 


پ.ن:

از دیشب می گفتن منو ببرید 22 بهمن، و میگفتن که فردا باهم میریم آمریکا (منظورشون مرگ بر آمریکا گفتن بود)



۱۹
دی
هو
برادرم رفته بود سفر و سوغات سفر بهمون یه خاطره گفت که بدم نیومد اینجا بنویسم.
تو راه مرز بازرگان بودیم که یهو دیدیم یه پیرزن کنار جاده ایستاده. خیلی پیر بود، خیلی پیر. تعجب کردیم. تو این سرما، کنار جاده یه پیرزن تنها . تو ماشین جا داشتیم، سرعتو کم کردیم و ایستادیم و گفتیم مادر کجا میری؟ گفت دارم میرم بازرگان  ( ما قرار نبود داخل بازرگان بریم و قرار بود از کنارش رد شیم) گفتیم می بریمت (در واقع راه رو دورتر کردیم برا خودمون). قبل از سوار شدن گفت : پسرم همین الان بهت بگم که من هیچ پولی ندارم که به عنوا کرایه بهتون بدم. اگه در راه خدا سوار می کنی سوار شم؟ گفتیم: ای حرفا چیه مادر، شما تاج سری.
تو راه ازش پرسیدم که: مادر چرا تنها اینجا ایستاده بودی؟ بچه ای ، نوه ای، کسی نبود باهات بیاد؟ گفت: تو دنیا فقط یه پسر دارم که ازدواج کرد و زنش بردش یه شهر دیگه. نه بهم سر میزنه ، نه خرجی میده. 
وقتی برادرم این ماجرارو می گفت به شدت ناراحت شدم. یه بچه به چه مرحله ای از قصاوت میرسه که اینجوری میشه؟آیا ممکنه منم روزی مثل اون بشم. نکنه بشم؟
وقتی رسوندیمش بهش یه مقدار پول هم دادیم. من نمی دونم مگه خرجش چقد می خواست باشه؟ با چشمامون دنبالش کردیم ببینیم کجا میره، دیدیم که رفت یه جایی نشست برای گدایی.

خدایا می ترسم، از خودم میترسم. میترسم منم روزی بشم همچون همین آدم ها. خدا گفته به پدر و مادرت اوف هم نگو، ولی ما کجای کاریم خدا.

از این نمونه ها کم نیستن. مثلا پیرزنی رو میشاختم که بچه ها و نوه هاش هر روز کتکش می زدن که چرا نمی میری، آخرش تنهاش گذاشتن و همون شب اول پیرزن بیچاره ایست قلبی کرد و مرد. چند وقت پیش تو خواب دیدیم که دخترش مرده، تو خواب می گفتم که اگه می دونست یک سال و نیم بعد از مادرش می میره این همه تلاش نمی کرد واسه مرگ مادرش.

یا پیرمردی که تو تهران ولش کرده بودن و اونم حواس پرتی داشت و از قضا برادرم پیداش می کنه و یهو میشناستش و می فهمه که همشهری هستیم و می فهمه که پسرش اونو از شهرمون آورده تهران و تو کوچه های تهران ول کرده تا دیگه هیچ وقت پیدا نشه .
خدایا به کجا داریم میریم. 
خدایا نه اخلاق درست حسابی داریم و نه اعصاب درست حسابی. بهمون اخلاق و اعصاب و صبر و ایمان بده
پرونده مون سیاهه خیلی
خدایا تو کمکون کن
http://www.askdin.com/gallery/images/3364/1____________8.JPG

http://software.rasekhoon.net/files/Forums/FRsList/ZolKafl/val3.JPG
۱۳
دی

میگویند 30 هزار دینار طلا رقمی بود که یزید به هر نفر از یاران تاثیر گذار حضرت در کوفه میداد تا حسین علیه السلام را رها کنند ! در واقع دینشان را خرید .
هر دینار چهار و نیم گرم طلا , هر گرم 96 هزار تومن 
به پول امروز یه چیزی حدود 13 ملیارد تومن !
اگر ما در سال 61 هجری بودیم چه میکردیم ؟؟؟
تازه این فقط برای این بوده که هیچ کاری نکن و تو خونه بشینن نه اینکه سر امام رو ببرند ...

هی وااای ! ما که ب خاطر 2 تومن کم فروشی میکنیم و دزدی میکنیم ....


وای بر کم فروشان!
آنانکه چون از مردم کالایی را با پیماه و وزن می ستانند،
تمام و کامل می ستانند
و چون برای آنان پیمانه و وزن کنند،کم می دهند...

۱۲
دی

گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه می پویم نه با پا بلکه باسر بیشتر


پ.ن:  

دستم که پای ضریحت نمی رسد
دست به دامن 
رویای حرم می شوم...

۰۸
دی

غــ ـ ـربت که فقــــط دور بــودن از خــــاکِ ســــرزمینــت نیســـت،

 وای بر غــ ــ ـربتِ خـــانگــــی !!!

میان کســــانی که ادعـــــا می کنن همــــزبانِ تــواند

و یکــــی از هــــزاران حـــرفت را

نه درکــــ نه احســــاس نه به شنیـــدن، نمیـــدانند ،نمی فهمنـــد، نمی شنــــوند فقط هستند که باشنـــد ،

تا "" تــ ـــ ـو "" در پیلـــه تنهــــایی ات آشـــکارتر خفقــــان بگیـــــری ، .