اگر یک روزى هم مسئلهى هستهاى حل شد - فرض کنید جمهورى اسلامى عقبنشینى کرد؛ همانکه آنها میخواهند - خیال نکنید مسئله تمام خواهد شد؛ نه، ده بهانهى دیگر را بهتدریج پیش میکشند: چرا شما موشک دارید؟ چرا هواپیماى بدون سرنشین دارید؟ چرا با رژیم صهیونیستى بدید؟ چرا رژیم صهیونیستى را به رسمیّت نمىشناسید؟ چرا از مقاومت در منطقهى به قول خودشان خاورمیانه حمایت میکنید؟ و چرا؟ و چرا؟ و چرا...
امام خامنه ای 12 آبان 92
کنترل برنامه موشکی ایران به خواستههای آمریکا اضافه شد
ادعای رو به رشد آمریکاییها: ارسال ماهواره، پوششی برای توسعه توان موشک بالستیک است، موشک بالستیک نیز برای حمل بمب هستهای کاربرد دارد، پس تمام این برنامهها نیز باید متوقف شود.
دهه شصت برای نصف یک مرغ از 4 صبح توی صف می ایستادیم چون بنابود عزتمان را به نفروشیم. دهه شصت برای نیم کیلو پنیر صف می ایستادیم چون شعار داده بودیم نه شرقی، نه غربی... دهه شصت حتی پک های سیگار هم کوپنی بود چون گفته بودیم ما شریک غم همه مظلومان جهانیم. دهه شصت برای بیست لیتر نفت توی سرما می ایستادیم چون می فهمیدیم جنگ جنگ تا پیروزی یعنی چه... دهه شصت برای یک نوع روغن، یک نوع برنج، یک نوع شامپو و ...برای یک نوع زندگی همیشه توی صف می ایستادیم...دهه شصت دهه صف بود. هم صف مخاصمه با امریکا هم صف گذران زندگی. ولی توی صف می خندیدیم. احساس تحقیر شدگی نداشتیم. چون رهبران مان ما را از آرمان های عزت مندانه انباشته بودند... اما امروز با کدام آرمان عزت مندانه صف ببندیم؟!
امروز که امریکا گویا شریک مودبی شده، امروز که برای پولهای نسیه پیش پیش چرخه های علم و تکنولوژی مان را متوقف کرده ایم، امروز که صدای حمایت از آزادی خواهان را فروخورده ایم، امروز که با وزرای جنگ رژیم صهیونیستی در یک مجلس سخنرانی می نشینیم، امروز که ترجیح می دهیم درباره هولوکاست چیزی نگوییم که به رفقای مودبمان بربخورد، امروز که فحاشی های آمریکایی ها را با سکوت پاسخ می دهیم... امروز چرا باید صف ببندیم؟
صف های امروز پشتوانه عزتمندانه ندارد. گویا برخی ته دل مردم را خالی کرده اند تا صف درست کنند.
پ.ن:
این عکس ناواضح ترین عکسها از صف های طولانی در زیر برف و سرما بود. عکسهای واضح تری هم بود که متاسفانه خیلی ها به بهانه ی انتقاد و حتی قدردانی آنهارا منتشر کردند.
آن زمان که دشمن به جانمان حمله کرد، شهدا ماراشرمنده کردند..
با انتشار جزییات تعهدات ایران در معامله ژنو مبنی بر راستی آزمایی و شقاف سازی فعالیت های مرتبط هسته ای ، مشخص شد اگر پرزیدنت اوباما و نتانیاهو 10 برابر از همین مبلغی که قرار است به طور قسطی پیش کشمان کنند را در راستای انواع اقدامات جاسوسی پیچیده ، زمان بر و طاقت فرسا برای جمع آوری اطلاعات هسته ای و سری کشور خرج میکردند ، بازهم به این حجم از اطلاعاتی که به واسطه معامله ژنو به چنگ می آورند دست پیدا نمی کردند ...!
از فرستادن انواع هواپیماهای بدون سرنشین نظیر RQ-170 گرفته تا طراحی انواع بدافزارها نظیر استاکسنت ، از شبکه سازی ، تربیت جاسوس ، نفوذ و جذب متخصصان هسته ای بگیر تا انواع روش های جاسوسی نوین و هزینه بر ....
حالا با یک امضا ، هر نوع اطلاعاتی که در خواب هم نمیدیدند به طور مستمر ، روزانه ، منظم و محترمانه تحت عنوان شفاف سازی تقدیمشان میشود . از جزیی ترین اطلاعات فنی ساختمان های و تاسیسات هسته ای گرفته تا هر نوع اطلاعاتی که به هر نحو مرتبط با فناوری هسته ای ایران است ..
چه چیز از این بهتر ؟ چرا مستر پرزیدنت از سرمایه گذاری که کرده نباید خوشحال باشد ؟
چرا پرزیدنت اوباما نباید بگوید : روحانی مچرکیم ! ظریف نازشستت !
تا الان دقت کرده بودین؟
خداى متعال فرمود:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا
سوره حجرات، آیه 13
اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را تیره ها و قبیله هاى مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید.
ما ها از این اختلاف تیره و قبیله چگونه استفاده کردیم؟ وسیله ای شد برای خود بزرگ بینی یا خود کم بینی
نمی دونم کیا توفیق خوندن ادامه مطلب رو خواهند داشت...
یوم لا ینفع مال ولا بنون إلا من أتى الله بقلب سلیم...
قبرها پر است از جوانانی که می خواستند در پیری توبه کنند
پ.ن: شارون بالاخره مُرد
این موجود موذی
با شلوار زرشکی
وارد حریم من شد
قرار است ذهن ها را مسموم کند
با ترشحات ذهن مسمومش؛
این موجود موذی، آرامش امامم را به هم میزند
آزارش میدهد
باید این نخاله را از حریم امن خانه دور کنیم؛
لعنت به این موجود موذی و همه دوستانش
لعنت به همه آن ظلمهایی که به مردمم کردند
لعنت به انگلیس و همه فرستادهگانش!
جک استراو به ایران آمد
در سکانسی از فیلم قلاده های طلا، در ملاقات دختر جاسوسی که کارمند سفارت انگلیس است با رئیسش، جملاتی طلایی رد و بدل می شود.
دختر نگران است که مسئولین سفارت به دلیل شلوغی ها ایران را ترک کنند و او تنها بماند.
مرد مسئول سفارت [سفیر انگلیس در تهران، سایمون گس] می گوید:
“ما سیصد ساله که توی این مملکتیم و نرفتیم. می دونی چند نفر از دست اندرکاران این کشور، خودشون یا بچه هاشون، تو دانشگاه های ما تربیت شده ند؛ یا تحت تربیت ما در دانشگاه های استرالیا و کانادا که هنوز مستعمره بریتانیاست. آینده این کشور دست بچه هایی است که ما تربیت می کنیم. پدر و مادرشون جرأت برخورد با ما رو ندارند. ما تازه شروع کرده ایم برای همه ارکان حاکمیت شون از حوزه و مرجعین تا دانشگاه و مجالس و دولت برنامه ریزی می کنیم.
پس ما هستیم، اینها میرند!”