خانه ای در بهشت است که خانه شادی نام دارد، هیچکس به آن خانه وارد نمیشود، مگر آنکه موجب شادی کودکان شده باشد.
پیامبر اکرم (ص)
خانه ای در بهشت است که خانه شادی نام دارد، هیچکس به آن خانه وارد نمیشود، مگر آنکه موجب شادی کودکان شده باشد.
پیامبر اکرم (ص)
از جمله کسانی هستم که اسمم واسه پیاده روی اربعین دراومد و نتونستم برم، چون پدرم نذاشت و استدلالش فقط همین بود که میری میمیری.
همین استدلال همین بهانه سالهاست که دل پدر رو نرم نمی کنه تا من ناکام از این دنیای لعنتی نرم. آخه شنیدم اونی که بمیره و کربلا نرفته باشه ناکام هست.
اولا برام فرقی نمی رفت کربلا، امام زاده بهلول، مشهد و هر زیارت گاهی، تا اینکه یهو یکی که میگفتن اسمش امام رضاست چنان محبتی انداخت تو این دل وامونده و این دل رو با عشق آشنا کرد و عشق شد امام رضا
معنی کربلارو نمی فهمیدم، هیئت که می رفتم میدیدم که خیلیا میگن کربلا کربلا، همین کلمه اونقدر تکرار شد که بالاخره این محبت و این نیاز درم ایجاد شد و الان سالهاست که در این حسرت بسر می برم.
وقتی که نیازمند عشق کعبه نبودم ناگاه خود را در مقابل کعبه یافتم و باورم نمی شد در آغوش که هستم، اصلا اینجا بودن یعنی چه، نمی فهمیدم.
الان سالهاست محتاج آغوش حرم شش گوشه شدم و این حسرت همچنان با من باقیست.
گدا شدن به در خانه دوست قصد دیدن اوست
وگـرنه نان گــدایی که هـر گــــدا دارد ...
گاه از خواستن خسته میشم. حکمت این انتظار رو نمی تونم بفهمم
خوره ای رفته به جان من و هر دم گوید:
تو اگر پست نبودی حرمت می بردند
اوباما و رفقا پس از شنیدن جمله تاریخی " من اوباما را فردی بسیار مودب و باهوش یافتم " از جانب حسن فریدون (روحانی ) ! :)
روحانی : اوباما را مودب و باهوش یافتیم!
اوباما:ما تحریمهای بیسابقهای علیه آنها اعمال کردیم که ضربه زیادی به اقتصادشان زد، فروش نفت آنها را به شدت کاهش داد، ارزش واحد پولشان را به شدت پایین آورد... تمام اینها به این دلیل است که یک اجماع جهانی به وجود آمد.
روی کار آمدن «حسن روحانی» رئیسجمهور ایران در نتیجه اعمال تحریمهای جهانی علیه این کشور بوده، اما گفت: البته این به این معنی نیست که ما باید به او یا هرکه در ایران است، اعتماد کنیم، به هر حال آنها قسم خوردهاند که علیه ما و بسیاری از ارزشهایی که ما اینجا داریم کار کنند.
با وجود آنکه هیچ گزینهای را کنار نمیگذاریم، اما تاکید دارم که باید این مسیر را بیازماییم تا بلکه بتوانیم موضوع را به صورت دیپلماتیک حل کنیم... در ژنو گام اول را برداشتیم و برای اولین بار در یک دهه گذشته توانستیم رشد برنامه هستهای آنها را متوقف کنیم و در برخی بخشهای مهم به عقب بازگردانیم.
ما این ذخایر را به صفر رساندیم. ما توسعه نیروگاه اراک را نیز که مسیری دیگر برای دستیابی به بمب بود متوقف کردیم و ضمنا بازرسیهای روزانه را اعمال کردیم... در نتیجه ایران در این ۶ ماه نمیتواند برنامه خود را توسعه داده یا ذخایر اورانیوم خود را افزایش دهد.
در عین حال تمام تحریمهای اصلی بر جای خود ماندند، تحریمهای نفتی، بانکی و دیگر تحریمهای مهم. حداکثر تنها ۷ میلیارد از مجموع صدها میلیاردی که آنها در نتیجه تحریمها از دست میدهند نصیبشان میشود.
*عدم مذاکره با ایران میتوانست به تضعیف رژیم تحریمها منجر شود*، هیچ تحریم اصلیای دست نخورده و تمام این کاهش تحریمها برگشتپذیر هستند. اگر ایران به تعهدات خود پایبند نباشد، اگر با حسن نیت مذاکره نکند، تحریمها بازمیگردند.
ﺁقـــا ﭼﻪ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺣﺞ شمـا ﻧﻴﻤﻪ ﻛﺎﺭﻩ ﻣﺎﻧﺪ
شبهـــای شهــر ﻣﻜﻪ ﭼﺮﺍ بی ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﺎﻧﺪ
ﺑﺎﺭ سفـــر مبنـــد ، ﺩﻟﻢ شـــوﺭ می ﺯﻧﺪ
ﮔﻮیـا قیــاﻣﺖ ﺍﺳﺖ ، ﻣَﻠﻚ صــوﺭ می ﺯﻧﺪ
ﻣﻦ خـواﺏ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ، سـرﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ نی ﺯﺩﻧﺪ
ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺗﺸﻨﻪ ، ﺯﻭﺯﻩ کشـاﻥ ﻟﺐ ﺑﻪ مِی ﺯﺩﻧﺪ
ﺩیـــدﻡ نسیـــم ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ گیسـوﺕ می ﺯﻧﺪ
ﻣَﺮهــم ﺑﻪ ﺯخــم ﮔﻮﺷﻪ ی ﺍﺑﺮﻭﺕ می ﺯﻧﺪ
ﺩﻳﺪﻡ تـــو ﺭﺍ ﺑﻪ نیــزﻩ شــه ﻣﻴﮕﺴﺎﺭهـــا
هــو می کشنـد ﺩﻭﺭﻭﺑﺮﺕ نی ﺳﻮﺍﺭهـــا
ﺁقـــای ﻣﻦ ، شمـــا ﻛﻪ مسیـح ﻋﺸﻴﺮﻩ ﺍی
ﺩﺭ ﻛﻮﻓﻪ متهـــم ﺑﻪ گنـــاهی کبیـــرﻩ ﺍی
ﺍینجا ﺑﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺣﺮﻣﺖ ﻛﻌﺒﻪ تــویی حسیـــن
ﺁقــا ﻣﺮﻭ ، ﻛﻪ ﻋﺰﺕ ﻛﻌﺒﻪ تــویی حسیـــن
ﺩیـــدﻡ ﻛﻪ ﺣﺎجیـــاﻥ منـــا ﻟﻨﮓ می ﺯﺩنـد
ﺷﻴﻄﺎﻥ ﭘﺮﺳﺖ هـا ﺑﻪ خـــدﺍ ﺳﻨﮓ می ﺯﺩﻧﺪ
ﺣﺎﻻ ﻛﻪ می روی سفــری ﭘﺮﺧﻄﺮ حسیـــن
ﭘﺲ ﻻﺍﻗﻞ ﺳﻪ ساله ی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﺒﺮ حسیـــن
ﭘﺎشیـــدﻡ ﺁﺏ ﭘﺸﺖ ســـر محمـــل ﺭبــاﺏ
ﺑﺎ ﻇﺮﻑ ﺍﺷﻚ ﺩﻳﺪﻩ ی ﺧﻮنیـن ﺟﮕﺮ حسیـــن
فکـری ﺑﻪ حـــاﻝِ ﺭﻭﺯ مبـــاﺩﺍی ﺍیـــل ﻛﻦ
چنـدﻳﻦ قــوﺍﺭﻩ چـــادﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺨﺮ حسیـــن
ﺍﻳﻦ ســارﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ مسیـــرﺕ نمی ﺧﻮﺭﺩ
ﻳﻚ ســاﺭﺑﺎﻥ ﺍهــل نظـر ﺭﺍ ببــر حسیـــن
ﺍﻭ ﻧﻘﺸﻪ هـا ﻛﺸﻴﺪﻩ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﻭﺑﺮ شمــاﺳﺖ
ﭼﺸﻤﺶ مــدﺍﻡ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ شمـــاﺳﺖ
ﺑﺎ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﻧﻤﻚ ﺑﻪ ﺟﮕﺮ می خــورﺩ حسیـــن
ﺷﺶ ﻣﺎﻫﻪ ی ﺗﻮ ﺯﻭﺩ نظر می ﺧﻮﺭﺩ حسیـن
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺴﺖ ﺫﻛﺮ خـــوﺵ یـــاﺭﺏ تـــوﺃﻡ
ﺍمـــا هنـــوﺯ مضطـــرﺏ ﺯینـــب تـــوﺃﻡ
یعقـــوﺏ چشـــم ﺁینــه ﻫﺎ پیـــر می ﺷﻮﺩ
ﺍﻳﻦ شهـــر بی ﺣﻀﻮﺭ تـــو ﺩﻟﮕﻴﺮ می ﺷﻮﺩ
ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺩیـــدﻩ قـــافلـــه ﺍﺕ ﺩﻭﺭ می ﺷﻮﺩ
ﻛﻢ ﻛﻢ بســـاﻁ ﺭﻭضـه ی ﻣﺎ ﺟﻮﺭ می ﺷﻮﺩ
من در اتاق یک رئیسی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم، خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه... چه شکلی!داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه!گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است. گفت:
آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است. حضرت امیر به زنهای جوان سلام نمیکرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام میکند تو چرا سلام نمیکنی؟ گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. میترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد. گفتم: دل علی میلرزد، تو خاطرت جمع است.
بعضیها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهیتر میدانند.
بعضی خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر میدانند.
حاج آقا محسن قرائتی
زندگی هر کسی، مسیر خودش را دارد. توی هر کسی راه هایی هست که باید طی بشوند، قطارهایی هست که باید بهشان برسی و قطارهایی هم هست که اتفاقا باید بگذاری بروند. اما اصل زندگی، پیدا کردن قطارهاییست که باید بهشان برسی و با همین درجه ی اهمیت، سوار نشدن به قطارهایی که به مسیر دیگری می روند.
من می خواهم به شما بگویم که هر قطاری که جمعیت زیادی به سمتش هجوم می برند لزوما قطار درست شما نیست.
هر ایستگاهی که جمعیت زیادی از قطار پیاده می شوند لزوما مقصد شما نیست.
حتا قطارهای لوکس تر لزوما به جاهای بهتری نمی روند، و قطارهای معمولی تر قرار نیست به مقصدهای معمولی بروند.
خیلی مهم است، این که سوار چه قطاری بشوی، چه زمانی پیاده بشوی، موقع تغییر مسیر قطارت را به مقصد چه قطار دیگری ترک کنی. برای رسیدن باید حواست به همه ی این ها باشد و هیچ وقت فراموش نکنی که مقصد تو ممکن است با همه فرق داشته باشد!
ممکن است بیشتر از همه برای رسیدن قطارت صبر کنی، و یا قطار تو معمولی ترین و خلوت ترین و کندترین قطار بین قطارهای دیگر باشد، اما به مقصدی برسی که هیچ کدام از اولین قطارها یا لوکس ترین قطارها یا شلوغ ترین قطارها نرسند. شاید در بهترین و برازنده ترین ایستگاه، فقط یک نفر پیاده شود آن هم تو باشی، از معمولی ترین، خلوت ترین و کندترین قطار!